چفت

سوال ارسالی از مخاطب وب

منم آخرین خواستگاری که راه دادم همه معیارامو داشت. مخصوصا مذهبی بودن. ولی خب طبق معمول اینا هم رفتن پشت سرشونم نگاه نکردن. باعث شدن من و خانوادم به هم بریزیم. حالا من خودمو دلداری میدادم و برمیگشتم به حال سابقم دوباره مثل خمپاره مادرم بهم میتوپید. دیگه کلافه شدم.

تصمیم گرفتم کسی دیگه راه ندم. چند بار تصمیم گرفتم و هربار هم کسی پیدا شد راه دادم. کوتاه اومدم هر چی گفتن منم همراهی کردم. 

خلاصه نمیدونم دنبال چی میگردن. ولی هر چی هست فهمیدم من ندارمشون. حیف که دیگه هیچ وقت نمیتونم خانم خونه بشم و مادری کنم برای کسی. الان نزدیک سی دارم. خیلی موارد بودن که اومدن بهترینشون آخریش بود و تموم. اینقدر مادرم اذیتم کرد که تو باعث شدی اینم بره و دیگه نیاد که قسم خوردم کسی دیگه راه نمیدم به این خونه. از زبونم در رفت ولی مثل آبی به آتیش بود که مادرمو ساکت کنه. 

مطمئنم دیگه بهتر از اینم نمیاد. و اینکه منم دیگه ته دلم راضی نیست ازدواج کنم قیدشو زدم. به نظرتون کارم درسته؟ خدا خودش میدونه .

چرا این همه مورد های بیخود میاد و زندگی من به هم میریزه؟