زندگی نامه این بازیگر و ماجراهای عاشقانه ای که برای مرلین پیش اومده و شباهتش به بعضی از زندگی ها باعث شد که این مطلب پست بشه، و شاید تجربه ای باشه برای بقیه😊🌷💙
پارادوکس بزرگ زندگی «مرلین مونرو» این بود که اگر مردی را دیوانه وار دوست داشت، او دوستش نمی داشت و اگر مردی مونرو را می پرستید، مرلین علاقه ای به او نداشت.
مونرو سه بار ازدواج کرد و هر سه بار نیز طلاق گرفت: «جیمز دوگرتی»، «جودی ماجیو» و «آرتور میلر». سه مردی که هر کدام زندگی متفاوتی داشته اند.
جیمز که شوهر اول مونرو بود، یک افسر پلیس بود. مونرو 15 ساله بود و جیمز 20 ساله، مونرو که در 9 سالگی به یتیم خانه سپرده شده و بعدها چندین و چند خانواده سرپرستی او را برعهده گرفته بودند، در آن زمان نزد خانواده ای زندگی می کرد که قصد نقل مکان داشتند و نمی توانستند او را همراه خود ببرند؛ به همین دلیل بود که پیشنهاد دادند که نورمای نوجوان با جیمز ازدواج کند.
این ازدواج دوامی نداشت و نورما وقتی جیمز همراه ارتش آمریکا در «شانگهای» چین به سر می برد، تقاضای طلاق کرد. جیمی نتوانست با این موضوع کنار بیاید و در کتابی که با نام «به مرلین مونرو، با عشق» منتشر کرد نوشت که چقدر جدایی اش از مونرو او را افسرده کرده است. داستان این بود که هر چه جیمی او را دوست داشت، مونرو به همان اندازه دوستش نداشت.
💔💔💔💔💔💔💔💔💔
«جوزف پل دی ماجیو» سه بار به عنوان بهترین بازیکن لیگ بیس بال آمریکا برگزیده شده است. یکی از مهمترین دلایل شهرت او، ازدواج با مرلین بود. زندگی با دی ماجیو بیش از 9 ماه طول نمی کشد و آنها از هم جدا می شوند.
گفته می شود صحنه ای که مونرو در یکی از فیلم های «بیلی وایلدر» بازی می کند، جو را به شدت عصبانی می کند و جار و جنجالی بزرگ بین آنها شکل می گیرد. البته در همین دوران است که شایعه ها در مورد رابطه مرلین با رییس جمهور جان می گیرد؛ رییس جمهور جان اف کندی.
💔💔💔💔💔💔💔💔💔
«آرتور میلر» سومین شوهر مرلین مونرو، نمایشنامه نویس بود. او همسر و فرزندانش را رها کرد تا با مونرو ازدواج کند، با اینحال پنج سال بعد میلر از مونرو هم جدا شد.
💔💔💔💔💔💔💔💔💔
این پایان زندگی مونر بود و او یک سال بعد در 36 سالگی مُرد. آخرین جایی که مونرو در آن حضور یافت مراسم جشن تولد جان اف کندی در سالن «مدیسون اسکوئر گاردن» و در نوزدهم می 1962 بود. مونرو آنجا برای کندی ترانه «تولدت مبارک آقای رییس جمهور» را خواند؛ برای مردی که بیش از هر کس نامش در زندگی و البته مرگ مونرو شنیده شده است.
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
در زندگی پرحاشیه و جنجالی مونرو اما یک نفر بود که عاشقانه دوستش داشت و او را می پرستید؛ مردی که مونرو برایش نه یک بازیگر زن که یک «الهه» بود: «جانی هاید». جانی یکی از مشهورترین مدیربرنامه های ستاره های هالیوود بوده است. در واقع جانی بود که مرلین مونرو را به دنیای سینما شناساند؛ او بود که از مونرو بزرگترین ستاره زن سینمای آمریکا را ساخت.
مونرو برای جانی دلیل زندگی بود. او عاشق مرلین بود و به همین دلیل می خواست همه دنیا او را تحسین کنند. از آنجایی که جانی در دنیای تبلیغات و اطلاع رسانی نابغه بود، با برنامه هایی که برای مونرو ترتیب داد باعث شد در مرکز توجه قرار گیرد.
اینگونه بود که هر روز و در روزنامه های آمریکایی می شد مطلبی در مورد خانم بازیگر پیدا کرد. رویای بزرگ جانی اما این بود که با مونرو ازدواج کند. اینجا اما همان پارادوکس زندگی مرلین خود را نشان داد؛ او نیز جانی را دوست داشت اما عاشقش نبود و نمی توانست - و حتما نمی خواست - با مردی که عاشقش نیست ازدواج کند.
از نظر مرلین، جانی تنها همکاری بسیار محترم بود؛ کسی بود که مرلین به او اعتماد کامل داشت و بدون هیچ اعتراضی هر کاری از او می خواست انجام می داد. وقتی جانی بر اثر حمله قلبی درگذشت، مونرو اعتراف کرد که یکی از بزرگترین - و شاید بزرگترین - رنج زندگی اش این است که چرا عاشق این مرد نشده است؛ اتفاقی که شاید سرنوشت مونرو را نیز عوض می کرد.